ممنون بابت به اشتراک گذاری تجربه تون...میتونه برای کسانی سر دو راهی انجام یا عدم انجام عمل بینی قرار گرفته اند کمک کننده باشه
تجربه عمل بینی
من همیشه دوست داشتم بینیم رو عمل کنم ولی از دردش وحشت داشتم. بالاخره دل رو زدم به دریا و وقت گرفتم. روز عمل که رسید از استرس تا خود بیمارستان دست و پام یخ زده بود. ولی خب پرسنل اونقدر مهربون بودن که یکم آروم شدم. لحظهای که بیهوش شدم انگار یه چشم بهم زدم و یهو دیدم تو ریکاوریم. اولین چیزی که حس کردم خشکی گلو و سرگیجه بود. ولی اصلا درد نداشتم فقط یه سنگینی عجیب روی صورتم حس میکردم.
شب اول خیلی سخت گذشت مخصوصاً وقتی که خواستم بخوابم. دهنم خشک میشد و نمیتونستم راحت نفس بکشم. ولی به مرور بهتر شد. روز پنجم که گچ رو برداشتم اولین چیزی که تو آینه دیدم یه بینی بزرگ و ورم کرده بود. اصلاً اون بینی خوش فرم و کوچولویی که تو ذهنم داشتم نبود ولی دکترم گفت که باید صبر کنم.
الان که شیش ماه گذشته دیگه خیلی بهتر شده و کم کم داره اون فرمی که میخواستم رو میگیره ولی هنوز وقتی میخندم احساس میکنم صورتم مصنوعیه شما هم همچین حسی داشتید؟ 🤔
عکسای قبل و بعدمو براتون میزارم خدایی عجب دافی شدم 😆
روز عمل مادرمو رو به عنوان همراه آورده بودم که کنارم باشه ولی وقتی از ریکاوری بیرون اومدم یهو دیدم مامانم با چشمای گرد شده داره نگام میکنه 🤯 فشارش افتاد رنگش پرید یه لحظه فکر کردم الان خودشم میره تو ریکاوری پیش من 😂 خودم تنها اومدم توی بخش لباس عوض کردم نشستم یه کم استراحت کنم بعد یادم افتاد باید برای مامانم یه چیزی بگیرم که حالش بهتر بشه رفتم براش آبمیوه آوردم که قندش بیاد بالا یکم بهتر بشه 😆
آخر سرم من خودم وسایلو جمع کردم تپسی گرفتم مامانمو بردم خونه یعنی از عمل من بیشتر مامانم اذیت شد هنوزم هر وقت یادش میفته میگه تو که داشتی میمردی من چیکار میکردم 😂😂
من از اونایی بودم که همیشه میگفتم بینیم مشکلی نداره و اصلا عمل لازم نیست عمل کنم ولی خب فشار جامعه و چندتا حرف نابجا باعث شد بالاخره تصمیم بگیرم عمل کنم.
دکتری که انتخاب کردم خیلی تعریفش و شنیده بودم وقتی مشاوره رفتم کلی با نرم افزار مدل سازی کرد که قراره چه تغییراتی اتفاق بیفته و منم قانع شدم.
عمل انجام شد همه چی خوب پیش رفت ولی وقتی گچو برداشتن... خداااایا یه بینی رو به بالا که هیچ انگار تو صورت یکی دیگم اصلا به فرم صورتم نمیخورد تا دو هفته گریه کردم و حتی نمیخواستم از خونه برم بیرون دکترم هم فقط میگفت باید صبر کنی الان که شیش ماه گذشته یه کم بهتر شده ولی هنوز حسرت بینی طبیعی خودمو میخورم اگه برگردم عقب شاید هیچوقت عمل نمیکردم شما هم همچین تجربه ای داشتین؟ 😭
روز عملم همه چی گل و بلبل بود حتی پرسنل بیمارستانم خیلی مهربون بودن و استرس نداشتم وقتی بیهوش شدم انگار ی لحظه بعد توی ریکاوری بودم.
تا اینجای کار همه چی خوب بود ولی دو ساعت بعد که اثر بیحسی رفت... یا خدا حس کردم یه کامیون از روم رد شده نمیتونستم حتی نفس بکشم سرم سنگین شده بود و چشمام هم بخاطر ورم نیمه باز بود اون شب واقعا کابوس بود.
ولی این وضعیت فقط ۲ ۳ روز طول کشید بعدش کم کم دردام کمتر شد و تونستم راحت تر بخوابم الان که دو ماه گذشته بینیم خیلی بهتر شده و حتی اون دردی که روزای اول داشتم رو یادم نمیاد به نظرتون بعد از چه مدتی ورما کامل میخوابه؟
قبل از اینکه برم اتاق عمل یه آقایی هم اونجا بود که قرار بود عمل کنه خیلی استرس داشت هی با پرستارا حرف میزد بعد یهو گفت من اسمم سامانِ ولی همه سام صدام میکنن 😐😂 منم که داشتم گوش میدادم همینطوری تو ذهنم تکرار میکردم سااام ساااام ساااام
عمل تموم شد از ریکاوری که اومدم بیرون پرستارا اومدن حالمو بپرسن منم تو اون وضعیت نئشه گونه فقط نگاشون کردم با جدیت گفتم سام 😭😂 همه خندیدن پرستار گفت چی سام منم با قیافه متفکر فقط تکرار کردم سااااام
الان هر وقت اون لحظه رو یادم میاد با خودم میگم چرا مغزم اینجوری قفل کرده بود 😆 هنوزم نمیدونم چرا انقد اون لحظه به این اسم حساس شده بودم ولی خب وقتی بیهوشی زده باشی دیگه رو مغزت کنترلی نداری هرچی اون تو هست همون میاد بیرون 😂😂
من قبل از این که برم تو اتاق عمل از یکی از پرستارهای آقا خوشم اومد جالیش اینجاست که بعد از این که عمل شدم تو اتاق ریکاوری دست اون آقا رو گرفته بودم و هیچ جوره ول نمیکردم. سردم شده بود و دستای این آقا خیلی گرم بود. هر چقدر اتاقو گرم کردن و پتو اوردن که گرم بشم و دستای این آقا رو ول کنم تاثیری نداشت و بی فایده بود 😂 تهش این آقا تا توی بخش با من اومدن خدایی خیلی قشنگ و خوب بود 😂. حیف شد حالم خوب نبود شمارشو بگیرم 😂.
اگه این پیام من رو دیدن امیدوارم جواب بدن من پیداش کنم. 😂😂
روز عمل چون لباس های بیمارستان خیلی نازکن در کنار اونا یه چادر نماز هم گذاشته بودن بعد وقتی صدام زدن برای عمل آماده شو من با همون لباسها داشتم میرفتم مامانم گفت چادر رو باید بپوشی گفتم نه بابا این چادر نمازه برای همراه بیمار آوردن ینی چی ما بپوشیم اینو. بعد همونجور رفتم پیش پرستار گفت کو چادرت پس؟ اونجا من و مامانم اینقدر خندیدیم که نگو 😂
بعد عمل من تا به هوش اومدم میرقصیدم و میگفتم این کیس جدید منه فالو نمیکنه ولی فنه همه هم میخندیدن بهم 😂
بعد یکی از پرستارا گفت این حالش از منم بهتره ببریدش😂
![S](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FwomanAvatar_3_.webp&w=3840&q=75)
بعد از عمل وقتی داشتم به هوش میومدم به شوهرم میگفتم ... کش یخ بیار 🐵 شوهرم هم میگفت بهوش نیا یا حداقل یه جمله عاشقانه بگو 😂🤣 ولی من اصلا یادم نمیاد که این حرفها رو زده باشم ببخشید اگه بی ادبانه شد 😂
![M](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FwomanAvatar_18_.webp&w=3840&q=75)
بعد عمل تو بیمارستان همش آهنگ میخوندم از خودم دابسمش میگرفتم با همه هم تصویری حرف زدم ولی چیزیو یادم نیست. موقع عمل هم کف دستم واسه دکتر نوشته بودم ک چ مدلی میخوام یدونه قلب هم رو دستم کشیده بودم. پرستارا قرص استرس داده بودن خواب اورم بود نمیدونستم چی میگم بیهوشیه یه پسر چشم قشنگ بود دست خودم نبود همش باهاش دعوا میکردم ازم اسمم اینارو میپرسید میگفتم مگه نمیبینی اسممو رو دستم زدن به جای اینکه منو سرگرم کنی بگو زودتر دکتر بیاد. بعد گفت قلب رو دستت رو برای کی کشیدیپس قلب منو کو؟؟!! چون میترسیدم داشت منو سرگرم میکرد. گفتم این قلبی که رو دستمه واسه دکترمه تیرکمونشم واسه توعه 💔😬😂 الان با گذشت چند ماه پیجشو که پیدا کردم هیچ قراره چند روز دیگه عروس مامانش بشم.
من بعد از به هوش اومدن به همه پرستارا مرد و زن میگفتم من خودمو خیس کردم؟ 😣
سردم بود تا شوهرمو دیدم انگار دشمنم بود فحش میدادم و بهش علامت 🖕 نشون دادم 😅
ابمیوه باز کرد داد میزدم نمیخوردم نمیخوردم گفت باشه یواش واسه خودم باز کردم نه تو و من باز دستم تو هوا بود و علامت 🖕 نشون میدادم 😂😂😂😂
![Zahra](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FwomanAvatar_6_.webp&w=3840&q=75)
من قبل عمل خیلی زیاد استرس داشتم حالم بد بود. دکترمم مرد بود.
اومد بالا سرم که باهام صحبت کنه من محکم بغلش کردم گفتم دکتر تورو خدا مواظبم باش 🤣😏🤣
بنده خدا منو از خودش میکند میگفت چشم چشم 😅
اقا من عملم با بیحسی بود. یعنی به هوش بودم و حین عمل با دکترا حرف میزدیم. گیج بودم ولی میفهمیدم دارم چی میگم. اونام نامردی نکردن هرچی سوال شخصی راجع به دوس پسر و اینا بود پرسیدن. منم همه رو صادقانه جواب میدادم.🤣 حتی موارد چیز دار....😂 میدونستم نباید بگما ولی نمیتونستم. دست خودم نبود حرف زدنم. خییییییلی پشیمونم الان 😂
در ضمن بعد از عمل طبقه پایین که رفتم که برم توی اتاقم حتی برای پرستاری اونجام حرفامو گفته بودم نامردا 😐 جیک و پوک رابطمو کل بیمارستان فهمیدن 😂 کم کم داشتم به حال خودم میومدم میدیدم بهم میگن ازدواج نکنی باهاشا... فلانه... تو دلم میگفتم یااااا علیییی اینا از کجا میدونن 😂 قیافم دیدنی بود😂
وقتی تو ریکاوری بهوش اومدم یخ عینکی رو چشمام بود با دستم پرت میکردم زمین. انقدر تکرار کرده بودم که آورده بودن با چسب زده بودن که بذارم بمونه دست نزنم. 🤣🤣🤣🤣
عکسشم میفرسم.
![Shamim](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FotherAvatar_2_.webp&w=3840&q=75)
من همیشه فوبیای سوند دارم وقتی بهوش اومدم دکترم اومده بود بالا سرم دستشو محکم گرفته بودم میگفتم آقای دکتر برا سوند زدن
اونم میگفت نه آخه سوند برا چیه منم اصرار داشتم نه اینا دروغ میگن شما نگاه کن ببین سوند زدن برا من 🤣🤣🤣🤣
![Hadis](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FotherAvatar_1_.webp&w=3840&q=75)
سلام
میخوام تجربه ی خودمو از عمل بینی بگم مخصوصاً برای اونایی که قصد دارن عمل کنن ولی دودلن یا استرس دارن.
من از بچگی دماغم برام یه دغدغه بود همیشه حس میکردم اگه کوچیک تر باشه صورتم خیلی ظریف تر میشه. اما مامانم همیشه مخالف بود و میگفت لازمت نیست خدا داده دست نزن ولی خب من از ۱۸ سالگی تو فکرش بودم و بالاخره تونستم بعد از کلی بحث و تحقیق رضایت مامانمو بگیرم و عمل کنم.
هیچوقت اون روزو یادم نمیره استرسم وحشتناک زیاد بود. کل مسیر تا کلینیک فقط داشتم تو ذهنم سناریوهای مختلف میساختم که نکنه به هوش نیام نکنه بینیم خراب شه نکنه دردش زیاد باشه ولی وقتی رسیدم و دیدم بقیه هم مثل من استرس دارن یکم آروم تر شدم.
لحظه بیهوشی خیلی بامزه بود اصلاً نفهمیدم چی شد یهو حس کردم بدنم داغ شد چشام سنگین شد و بعد دیگه هیچی نفهمیدم فقط یادمه توی یه خواب عجیب غرق شده بودم که یه نفر محکم تکونم داد و صدام زد. چشمامو که باز کردم گیج بودم اصلاً نمیدونستم کجام بعدش حس کردم یه چیزی روی صورتم سنگینی میکنه و نفس کشیدن سخت شده.
رفتم خونه و اولین شب وحشتناک بود کلاً خواب نداشتم. نه میتونستم درست نفس بکشم نه تکون بخورم. سه روز اول واقعاً عذاب بود. حس میکردم غلط کردم که عمل کردم هرکیو میدیدم میگفتم نکن اشتباه نکن. ولی از روز چهارم یواش یواش همه چی عادی شد. انگار بدنم عادت کرده بود به شرایط جدید.
یسری نکات میگم که بعد عمل به دردتون میخوره
۱ حتماً آب زیاد بخورید چون دهنتون خشک میشه و حس میکنید تو بیابون گیر افتادید. یه گاز مرطوب روی لب بذارید خیلی کمک میکنه.
۲ کمپرس یخ یادتون نره هر چی بیشتر استفاده کنید کبودی و ورمتون کمتر میشه.
۳ تا سه روز اول زیاد حرف نزنید سرتونو تکون ندید. غذای میکس شده و نرم بخورید که راحت قورت بدید.
۴ برای راحت خوابیدن از بالش گردنی استفاده کنید. اینجوری راحت تر میخوابید و شب عذاب نمیکشید.
۵ ادویه و نمک ممنوعه حداقل یه ماه باید بیخیالش بشید.
6 نگران لخته خون نباشید طبیعیه که از حلقتون خارج بشه روزای اول این اتفاق می افته.
۷ شستشوی بینی خیلی مهمه هر ۶ ساعت با سرم شستشو بدید که ترشحات جمع نشه و راحت تر نفس بکشید.
۸ برای اینکه آب کرفس خوشمزهتر بشه آب هویج قاطیش کنید اینو هرکی عمل کرده بهتون میگه
۹ صبور باشید بینی توی هفته های اول ورمه عجله نکنید صبر کنید تا فرم اصلیشو بگیره.
من خودم اوایل که آینه رو نگاه میکردم باورم نمیشد این بینی منه حس میکردم صورتم هنوز ورم داره و نگران بودم. اما الان که چند هفته گذشته هر روز بیشتر خوشحال میشم که عمل کردم. از سختیاش که بگذریم وقتی نتیجه رو میبینی میفهمی که ارزششو داشت. پس اگه تصمیمتون قطعیه فقط به این فکر کنید که این سختیها موقتیه و نتیجش قشنگه.
صبور باشید نترسید و از قبل برای سختیا آماده باشید 🤍
![سروناز](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FotherAvatar_15_.webp&w=3840&q=75)
منم اومدم تجربه عمل بینیمو باهاتون به اشتراک بذارم چون قبل از عمل خودم کلی تو اینستا و گوگل چرخ زدم ببینم بقیه چی میگن پس گفتم شاید این تجربه به درد یکی از شما هم بخوره.
من از بچگی از دماغم بدم نمیومد ولی وقتی بزرگتر شدم حس کردم قوس روی بینیم خیلی به چشم میاد و زاویه نیمرخمو دوست نداشتم چند سال تو فکر عمل بودم ولی همیشه یه ترسی ته دلم بود اینکه نکنه خراب شه نکنه بهوش نیام نکنه بعدش پشیمون شم. خلاصه کلی دو دلی داشتم تا اینکه بالاخره بعد از کلی تحقیق و سرچ یه دکتریو پیدا کردم که احساس کردم میتونم بهش اعتماد کنم.
روز عمل رسیده بود از استرس شب قبلش حتی یه دقیقه هم نخوابیدم یعنی رسماً داشتم با خودم کلنجار میرفتم که نکنه یه وقت خوابم ببره دیگه بیدار نشم 🤦🏻♀️ خلاصه صبح زود رفتم کلینیک کلی امضا و برگه و کارای پذیرش لباس جراحی تنم کردم و رفتم روی تخت حس عجیب و غریبی داشتم انگار هنوز باورم نمیشد واقعاً دارم عمل میکنم.
دکتر بیهوشی اومد بالا سرم یه چیزایی میپرسید که حواسمو پرت کنه ولی من فقط به این فکر میکردم که اگه موقع عمل بیدار شم چی؟ هنوز داشتم تو این فکرا غرق میشدم که یهو سرم سنگین شد چشامو یه لحظه بستم و دوباره که باز کردم دیدم رو تخت دارن جا به جام میکنن! یعنی اصلاً نفهمیدم کی بیهوش شدم کی عمل تموم شد تو ذهنم این بود که تازه قراره برم داخل اتاق جراحی 😳
وقتی متوجه شدم تموم شده حس عجیبی داشتم اصلاً درد نداشتم ولی یه سنگینی رو صورتم حس میکردم یه مقدار نفس کشیدن سخت بود ولی چیز غیرقابل تحملی نبود چند ساعت بعد مرخص شدم و رفتم خونه.
سه روز اول فقط به این فکر میکردم که غلط کردم چرا عمل کردم هر کیو میدیدم میگفتم نکن خیلی سخته ولی از روز چهارم همه چی روال افتاد، کبودیم زیاد نبود ورمم کمتر شده بود کم کم تونستم راحت تر بخوابم و غذا بخورم. حالا که یه ماه گذشته هر روز خوشحال ترم که این تصمیمو گرفتم.
به نظرم اگه واقعاً از بینیتون ناراضی هستید استرس قبل عمل الکیه دردش هم قابل تحمله و سختیاش موقتیه. کلاً چند روز اذیت میشید ولی بعدش نتیجشو که میبینید هرچی کشیدید یادتون میره.
پس اگه قصدشو دارید فقط به یه دکتر مطمئن مراجعه کنید بهش اعتماد کنید و خودتونو با فکرای الکی اذیت نکنید، خیلی زودتر از چیزی که فکر کنید این دوران میگذره و تموم میشه 😍
سلام بچهها
اومدم تجربه ی مطب گردیام رو براتون تعریف کنم چون خودم وقتی دنبال یه دکتر خوب میگشتم کلی پرس و جو کردم و حس کردم این چیزا میتونه به بقیه هم کمک کنه.
من از اونایی بودم که هیچ جوره نمیتونستم به دکتری که فقط از توی اینستا میشناختمش اعتماد کنم واسه همین تصمیم گرفتم حضوری برم مطب چند تا دکتر مختلف تا باهاشون رو در رو صحبت کنم. به نظرم این کار واجبه چون یه چیزایی تو فضای مجازی سانسور میشه و شما توی مطب میتونید کلی چیزای جدید بفهمید.
خلاصه از شیش تا دکتر وقت گرفتم و رفتم پیششون هر کدوم یه جور بودن و حس های مختلفی بهم دادن. اینجا براتون یه سری نکته از تجربه خودم میگم که شاید به دردتون بخوره 👇🏼
حتماً همراه ببرید وقتی دو نفر باشید هم دکتر جدی تر میگیره هم دقت بیشتری برای ارزیابی دکتر و رفتارهاش دارید.
از بقیه تو مطب بپرسید چطور با این دکتر آشنا شدن اگه بیشترشون از طریق اینستا اومده باشن و کسی نباشه که از طریق دوست و آشنا معرفی شده باشه یکم به این موضوع فکر کنید.
به جو مطب دقت کنید رفتار منشیا، نظم، برخورد خود دکتر، اینا همه نشونه هاییه که بهمون میگه چقدر برای مریضاش ارزش قائله.
برنامه عمل های دکتر رو چک کنید بعضیا توی یه روز ۶-۷ تا عمل میکنن که واقعاً کیفیتشو میاره پایین یهو دیدید وسط عمل شما خسته شد
قوانین مالی و کنسلی رو بپرسی. بعضی دکترا بیعانه رو برنمیگردونن پس قبلش بدونید که شرایطش چیه
آزمایشای قبل عمل مهمه بعضیا فقط سه مورد اصلی خون رو چک میکنن بعضیا ۱۴ مورد حتی یه دکتری که رفتم سی تی اسکن هم خواست این یعنی دقتش بیشتره.
میزان تجربه دکتر از هر چیزی مهم تره. به نظرم تجربه و نمونه کارای واقعی نه فقط عکسای خوشگل تو اینستا خیلی مهم تر از اینه که چه تخصصی داره.
مجوز و کد نظام پزشکی رو چک کنید یه دکتر که خیلی از کارش خوشم اومده بود وقتی سرچ زدم دیدم مجوز نداره و مدرکش جراحی عمومی بوده همون لحظه از لیستم حذف شد
حتماً درباره روش جراحی سوال کنید. از اینکه باز انجام میشه یا بسته بیهوشی چجوریه تامپون داره یا نه و اینکه از دستگاه پیزوسرجری استفاده میکنه یا نه اینا همش مهمه و باید قبلش بدونید.
نتیجهای که گرفتم این بود که بعد از کلی تحقیق حس کردم یه دکتر فقط با عکسای قشنگ اینستا انتخاب نمیشه باید برم صحبت کنم نمونه های واقعی رو ببینم و مطمئن بشم که دقیقاً همونی که میخوام رو انجام میده.
پس قبل از اینکه برید زیر تیغ جراحی وقت بذارید تحقیق کنید بپرسید و انتخاب درست داشته باشید. چون قراره نتیجش رو تا آخر عمرتون ببینید!
![آرنیکا](/_next/image/?url=https%3A%2F%2Fmedia.rueino.com%2Fstorage%2Fuploads%2Favatars%2FwomanAvatar_3_.webp&w=3840&q=75)
من ۱۴ روزه که بینیمو عمل کردم و گفتم بیام تجربمو باهاتون درمیون بذارم. چون قبلش یه عالمه استرس الکی داشتم و نمیدونستم دقیقاً چی قراره بشه. حالا که عمل کردم میبینم خیلی چیزا که فکرشو میکردم سخت باشه اصلاً اونقدرا هم بد نبود.
بهتون میگن که از ۸ ساعت قبل هیچی نخورید حتی آب اما وقتی رفتید بیمارستان خودشون یه قرص با یه لیوان آب میدن که بخورید. من اون لحظه همش میگفتم آخه نمیگفتن نباید آب بخوریم؟! ولی خب گویا مشکلی نداره.
من تا حالا تو عمرم اتاق عمل نرفته بودم و رسماً داشتم از ترس میمردم ولی جو خیلی صمیمی بود. همه باهام شوخی میکردن سعی داشتن آرومم کنن. بعدش خوابیدم روی تخت بهم یه قرص زیر زبونی دادن که باید خودش حل بشه و بعدش یه پودر خیلی بدمزه که حس تهوع میداد ولی چاره ای نبود مجبور بودم بخورم.
بعدش یه نفر اومد سرم وصل کرد و دکتر بیهوشی یه چیزی توی سرمم تزریق کرد یهو حس کردم سرم سبک شد چشام سنگین شد و تموم دیگه هیچی نفهمیدم.
وقتی چشمامو باز کردم حس میکردم فقط چند ثانیه گذشته اصلاً نفهمیدم کی عمل کردم باورتون نمیشه ولی اصلاً هم هذیون نگفتم یا بالا نیاوردم در حالی که قبلش کلی شنیده بودم که آدم بعد بیهوشی چرت و پرت میگه یا دلش بهم میخوره.
الان که دو هفته گذشته هر روز دارم تغییرات بینیمو میبینم و خوشحالتر میشم که این تصمیمو گرفتم. پس اگه استرس دارید بدونید که خیلی از چیزایی که میشنوید فقط شایعس و واقعاً اونقدرا هم سخت نیست.
من دیروز عمل کردم و چون فعلاً کاری نمیتونم بکنم گفتم بیام اینجا تجربمو براتون بگم. قبل از عمل یه سری کارا باید انجام بدید آزمایش خون که ببینن مشکلی ندارید نوار قلب و تأیید متخصص بیهوشی یه عکاسی از زوایای مختلف صورت هم لازمه که بعد از عمل مقایسه کنن. اگه داروی خاصی مصرف نمیکنید و حساسیت ندارید همینا کافیه. یه روز قبل رفتم کلینیک پرونده تشکیل دادم و مامانم هم باید یه امضا میزد.
صبح زود رفتم من اولین نفر بودم. مامان بابام تا جلوی در اتاق عمل همراهم اومدن مامانم مدام سفارش میکرد که خوب عمل بشم انگار دست خودشون بود 😅 دکترم یه بار دیگه ازم پرسید که دقیقاً چی میخوام گفتم که قوز بینیم برداشته بشه یه قوس خیلی ملایم نوک بینی جمعتر بشه ولی نه خیلی سربالا که سوراخها مشخص بشن. بعدش دیگه رفتم داخل.
فضای اتاق عمل خیلی صمیمی تر از چیزی بود که فکرشو میکردم، کادر درمان خیلی باحال بودن ازم میپرسیدن اهل کجام و سعی میکردن استرسمو کم کنن. به دکتر بیهوشی گفتم من اصلاً درکی از بیهوشی ندارم و شاید کلاً بیهوش نشم یه لبخند زد یه چیزی تو سرمم تزریق کرد و گفت کمتر از ۳۰ ثانیه بیهوش میشی بعدش دیگه هیچی یادم نیست.
با صدای چرخای تخت بیدار شدم پرستار گفت آروم خودتو بکش روی تخت دیگه جابهجا شدم و کاملاً هشیار بودم هیچ پرت و پلا هم نگفتم. اما یه مشکل داشتم هرچی میخوردم بالا میاوردم چون خون دماغم رفته بود تو معدم تا صبح ساعت ۵ استفراغ خون داشتم ولی بعدش بهتر شدم.
اگه میخواید عمل کنید حتماً از قبل یخ ژلهای تهیه کنید که به محض بیرون اومدن بذارید روی صورتتون چون هم ورم رو کمتر میکنه هم مثل یخ عادی باعث سوختگی پوست نمیشه. یه سری اسپری و پماد هم دکتر میده که باید مرتب استفاده کنید.
الان که روز دومه هنوز حس سنگینی روی بینی دارم ولی درد خاصی ندارم فقط کلافم که نمیتونم بخوابم. ولی بازم خوشحالم که این مرحله رو رد کردم امیدوارم نتیجش هم خوب بشه.
از بهترین متخصصها و پزشکان زیبایی رایگان پاسخ بگیرید.